Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
FA
بررسي آينده سياسي اصولگرايي در گفتوگو ی پنجره با حميدرضا ترقي
مهمترين چالش اصولگرايان فرهنگ کار جمعي است
مصاحبه كننده : نرگس اميري
حميدرضا ترقي از اعضاي شاخص حزب موتلفه اسلامي است. در ميان چهرههاي قديمي و البته قامت خميده موتلفه، نام ترقي را ميتوان در زمره «جوانتر»هايي دانست که اگرچه همداستان موتلفهايهاست، اما سرود جوانگرايي را نيز بر لب دارد. در اين پرونده براي آگاهي از موضع اعضاي موتلفه درباره آينده سياسي جريان اصولگرايي سراغ او رفتيم.
بنا بر تعريفي که از اصولگرايي داريد، آيا اصولگرايان در هفت اسفندماه برنده انتخابات بودند يا بازنده ميدان؟
با توجه به روند انتخاباتهاي گذشته و نتيجه روشني که در انتخاباتهاي تهران داشتيم، وضعيت آرا در کشور نشاندهنده موفقيت اصولگرايان است. به اعتقاد من حضور يک ميليون راي دهنده ای که تا به امروز راي نداده بودند و همگي به ليست اميد راي دادند، سرنوشت انتخابات در تهران را تغيير داد. اما به همين موازات 18 درصد از مردم جنوب شهر تهران نيز در انتخابات شرکت نکردند. اين نکته نياز به تامل بيشتري دارد. علت غيبت اين درصد از مردم قابل تامل است و نشاندهنده نارضايتي آنها از وضعيت زندگيشان و رسيدگي نکردن مسئولين به آنهاست.
اما وضعيت مردم در ديگر استانها و شهرستانها، دگرگون است. دولتها نوعا در سالهاي اول حضورشان، مجلسي متاثر از خود داشتند. ما اما در اين انتخابات چنين وضعيتي را شاهد نبوديم. برخي از تحليلها سعي کردند روي ليست، ترکيب افراد و... متمرکز شوند و اشکالاتي به آنها وارد کنند اما بهنظر من هيچ کدام از اين موارد وارد نيست!
ليست اصولگرايان بعد از ليست اصلاحطلبان آمد و همه افراد آن هم پشت سر هم بودند و فرد ديگري وارد اين ترکيب ليست نشده است. اگر آن جمعيت يک ميليوني خاص نبودند، کاملا وضعيت تغيير ميکرد. بنابراين تحليلهايي که به ليست انتقاد ميکند از نظر من درست نيست.
چطور شد که استراتژي وحدت اصولگرايان در تهران و شهرستانها اينقدر متفاوت نتيجه داد؟ آيا علتي جز ليست در کار بود؟!
اولا جامعهشناسي راي مردم يا شکل راي دادن مردم در تهران مقداري متفاوت از شهرستانها و استانهاست. مردم استانها و شهرستانها زياد تحت تاثير تحرکات سياسي و جوسازيها قرار نميگيرند. در آن مکانها مسائل ديگري وجود دارد که بر مسائل سياسي شبيه تهران ترجيح داده ميشود. البته در برخي مراکز استانها اين فرمول مثل تهران است و فضا سياسيتر است. بهنظر من وحدت در تهران اتفاقا بسيار جواب داد. راي نامزدهاي ليست اصولگرايي در مجموع راي کمي نيست. ولي فضاي تهران تحت تاثير چند عامل قرار گرفت که اين عوامل در استانها وجود نداشت. يکي از اين عوامل بحث مظلومنمايي افرادي از جريان اصلاحطلب بود که در اثر رد صلاحيت آقاي سيدحسن خميني روي آن مانور دادند. مردم تهران هم به لحاظ رفتارشناسي راي، نسبت به فردي که مظلوم واقع شود گرايش خاصي پيدا ميکنند. نکته دوم بحث ترساندن يا تخريب برخي از چهرهها، حداقل سه چهره روحاني ليست خبرگان طي اين مدت بود که بهصورت سازماندهي شده اين امر از سوي شبکههاي اجتماعي تبليغ ميشد. ديگر در اينباره شبکه اجتماعي فعالي بود که در تهران وجود داشت و از زمان فتنه بخش قابل توجهي از آن حفظ شد و از اين شبکه براي انتخابات استفاده لازم را بردند. موضوع بعدي که در اينباره قابل بررسي و توجه است، جايگاه ماهواره در ميان مردم تهران است. تاثيرپذيري مردم تهران از ماهواره در حدي است که 70 درصد مردم تهران مشترک ماهواره هستند و تاثير آن بر آراي تهرانيها قابل توجه است. خصوصا اينکه اين تغيير راي و نوع رايدهي را در شمال تهران شاهديم که تقريبا اکثر مردم در آن ناحيه از مشترکين و مخاطبين شبکههاي ماهوارهاي هستند.
آيا اين موارد را ميتوان به عنوان نقاط ضعف اصولگرايان نيز تعبير کرد؟ گفته ميشود آنها در حوزه فضاي مجازي و تبليغات و اثرگذاري روي مردم با ضعف شديدي وارد شدند. اگر درست باشد چرا در اينباره فکري نشده بود؟
بيتوجهي به شبکههاي اجتماعي در ميان اصولگرايان کاملا محرز است. آنها در اين زمينه هيچ سرمايهگذارياي نکردند. درباره تبليغات نيز برخلاف جريان رقيب که از تمام توانش استفاده کرد، اين طرف تبليغات بسيار ضعيفي داشت. حتي مردم نميدانستند اين ليستي که منتشر شده مربوط به کيست؟! جامعه روحانيت پشت سر اين ليست است يا مجمع روحانيون؟! اين موارد هيچ پشتيبانياي نداشت و در اينباره مسئولين تبليغات مقصر هستند. عمدهترين اشکال در اين زمينه استفاده نکردن از شبکه اجتماعي و شيوه تبليغات نادرستي است که توسط اصولگرايان پيش گرفته شد. اگر از نقش و اثر اين عوامل فرعي در راي نياوردن اصولگرايان بگذريم، ضعف ليست اصولگرايان تاثير بسزايي در نتيجه انتخابات داشت. اينکه نه روي 16+30 تاکيد شد و نه تلاشي تاثيرگذار براي ارائه يک ليست جذاب و پرمخاطب صورت گرفت.
من هيچ انتقادي به ليست ندارم چون مردم ليستي راي دادند و افراد را سوا نکردند. اگر مردم مانند دورههاي گذشته کانديداها را جدا ميکردند، ميتوانستيم درباره ليست انتقاداتي را مطرح کنيم، اما وقتي مردم به تمام اين ليست و آن ليست راي دادند، نميتوان چنين موردي را مطرح کرد. کل ليست بدون اينکه يک نفر از آن کم يا زياد شود، پشت سر ليست اصلاحطلبان بوده است. بنابراين همانطور که افراد مرتبط با جريان اصلاحطلبي به ليست منتشرشدهشان انتقاداتي داشتند، در اين طرف هم اين انتقادات بود. همه اصلاحطلبان با ليستشان موافق نبودند. هدف ما اين بود که ليستمان بهعنوان ليست اول در تهران راي بياورد يا اکثريت چهرههاي آن وارد مجلس شوند نه اينکه در رتبه بعد از ليست اميد قرار بگيريم. اين مهم هم جز با جذب جريان خاکستري محقق نميشد. پس حتما ليست جذابيتهاي لازم و کافي را نداشته که چنين نتيجهاي حاصل نشده است!
اين نخستينبار است که مشارکت در تهران به 50 درصد رسيده است. تا به حال درصد مشارکت از 35 درصد بالاتر نرفته بوده است. يک ميليون نفر از اين افرادي که اين بار راي دادند تماما از ظرفيت ضدنظام بودند. يعني افرادي که از ابتدا کاري با نظام و انقلاب نداشتهاند و مخالف نظام بودند و در هيچ انتخاباتي شرکت نکرده بودند. بنابراين فردي که از ابتداي انقلاب تا به امروز در انتخابات حاضر نشده، مورد جذب اصولگرايان واقع نميشود و هدف اصولگرايان نيز جذب وي نيست! بناي آن فرد اين بوده که اعتراضي را که پيشتر از اين در خيابانها اظهار ميکرد، اين بار در صندوقهاي راي بيان کند. اصولگرايان اصلا نميتوانند چنين فردي را جذب خود کنند. سخن او ابراز مخالفت بوده است. پس بهسمتي ميرود که مقابل اصولگرايان باشد نه بهسمت آنها.
اصولگرايان از پشتيباني اين پايگاه راي ضدانقلاب براي رقيبشان خبر داشتند؟!
خير، اصولگرايان پيشبيني نکرده بودند. اما وقتي که خود مقام معظم رهبري هم از همه مردم خواستند که حتي اگر ايشان را قبول ندارند پاي صندوقها بيايند و راي بدهند، بايد انتظار چنين حضوري را ميداشتند. اصولگرايان روي بدنه راي قبليشان حساب کردند و البته تلاش ويژهاي هم براي جذب رايهاي خاکستري و بيطرفها انجام ندادند. اينها اما دليل بر اين نميشود که بگوييم جريان اصولگرايي از ظرفيت خود استفاده نکرد. آنها از عمده ظرفيتشان بهوسيله همين ليست استفاده کردند. منتها براي جذب و عمقبخشي، نيازمند يک شعار نو و اضافه کردن افراد بودند که با مباني اصولگرايي منطبق باشند.
يعني همراه کردن اين قشر راي ضدانقلاب و راياولي را دليل پيروزي اصلاحطلبان ميدانيد؟!
نقطه قوت اصلاحطلبان حمايت بيگانگان است. اين البته نقطه قوت نيست اما عامل اصلي در نتيجه انتخابات است.
چه در مجلس و چه در خبرگان؟!
در خبرگان ليست ما يک ضعفي داشت آن هم اين بود که ليست خبرگان ما داراي اختلافي بين جامعه مدرسين و روحانيت در تهران بود. دوم اينکه اين سه نفري که مورد هجمه بودند، با رنگ ديگري در برخي ليستها آورده شده بودند و در برخي از نسخهها اين سه نفر نامشان رنگ نداشت! در نتيجه نامشان خوانده نميشد. ليست ما اشکالات زيادي به لحاظ چاپي داشت. اشکالاتي که بهنظر ميرسد يک اشتباه تبليغاتي بود.
ليست کانديداهاي مورد حمايت ما در مجلس و خبرگان بايد پشت و روي يک برگه چاپ ميشد که اين کار انجام نشد. دليل آن هم اختلاف جامعه مدرسين و روحانيت در تهران بود.
يعني شما اشکالات اجرايي را در باخت اصولگرايان در خبرگان موثر ميدانيد؟!
بله!
برخورداري جريان رقيب از يک يا چند حامي معنوي که نقش زيادي در رايدهي مردم دارند، از نظر شما در نتيجه انتخابات موثر بود؟!
جريان اصولگرايي، گرانيگاه خود را از روي فرد خارج کرده و همين طبيعتا موجب شده که چنين ظرفيتي را که بتواند در کل حرکت اين جريان اثرگذار باشد نداشته باشد.
درست است که آقاي خاتمي از جريان اصلاحطلب پشتيباني ميکند، اما آن جريان صحبتهاي وي را بهعنوان فصلالخطاب قبول دارد. اشکال هم همين جاست. اين طرف گروههاي سياسي نتوانستهاند روي يک شخص به توافق برسند.
دليل اين مسئله را چه ميدانيد؟
دليل اصلي آن اختلاف سليقههايي است که بين جريانهاي اين سمت وجود دارد. تلاش شد که محوريت جامعتين را بپذيرند، اما برخي از چهرههاي مربوط به جامعتين کنار کشيدند. اين محور بهسمت روحانيت آمد، اما در ميان روحانيت نيز آقاي موحدي کرماني يک نظر داشت و مجموعه روحانيت نظر ديگري داشتند. مثلا عدهاي از روحانيت قبول نداشتند که آقاي هاشمي را در ليست بگذاريم و مواردي از اين دست. مجموعه اين عوامل تا به امروز باعث شده که اصولگرايان نتوانند شخصيتي را در گرانيگاه داشته باشند.
تجربه اين انتخابات در آينده سياسي اصولگرايان چه اثري خواهد داشت؟
گامهايي که در اين انتخابات براي انسجام و وحدت برداشته شد، بيسابقه بود. تا به امروز اين تشکلها به مرکزيت نرسيده بودند. اين ميتواند تجربه مفيدي براي آينده سياسي اصولگرايان باشد. اگر اصولگرايان روي فردي به اجماع برسند و دولت هم نتواند گام موثري براي حل مشکلات معيشتي مردم بردارد، قطعا اصولگرايان پيروز انتخابات آينده خواهند بود.
آينده سياسي اصولگرايان را چگونه ميبينيد؟
اصولگرايان در حال حاضر با چند چالش جدي مواجه هستند؛ نخست همان مرکزيت تصميمگيري و تبعيت مجموعه اصولگرايي از آن مرکز است. شايد بتوان گفت که چالش اصلي آنها فرهنگ کار جمعي است که بايد در بين آنها بهوجود آيد. در اين انتخابات زمينههايي بهوجود آمد و تا حدودي پيش رفت، اما نياز به کار و تلاش بيشتري دارد. تلاشي که گروههاي سياسي بتوانند از منافعشان در راستاي منافع گروهي صرف نظر کنند. دوم، رسيدن به يک تحليل مشترک درباره مسائل آينده کشور است. جريانهاي مختلف تحليلهاي مختلفي درباره مسائل دارند. عدهاي از جريانها توانستهاند تحليلها را به يکديگر نزديک کنند و به برداشت واحد برسند که بر آن اساس، بتوانند راهکارهاي واحد و مشترکي ارائه کنند. اما اين هنوز همهگير نيست.
سوم، بحث نبود جوانگرايي در حرکت اصولگرايان است. فقدان نوآوري در اشخاص و گفتمان نيز در همين راستا قابل بررسي است. هنوز براي گروههاي سنتي جا نيفتاده که اگر گفتمان نويي ارائه ندهيم و ويترينمان را نو نکنيم، نميتوانيم با تحولات جامعه همراه شويم. نسل جوان ذائقه متفاوتي از گذشته دارد. اين باور بايد بين اصولگرايان پيش بيايد تا بتوانند به موفقيت برسند. آنها تا رفع اين چالشها حرکت افتان و خيزاني در انتخاباتي خواهند داشت.
همچنين به سامان رساندن وضعيت تحزب در کشور ميتواند کمک بسياري در به سرانجام رسيدن امور آنها بکند. قانون تحزب بايد به تصويب برسد و موارد خلأ آن رفع شود. من فکر ميکنم اگر اين موانع برداشته شود، آنها پس از يک دوره وارد چرخه قدرت شوند