ترقی در گفتوگو با «فرهیختگان»:
اصلاحطلبان هر وقت درمسئولیت لنگ می زنند میگویند نمیگذارند کار کنیم
جمعه، ۵ مرداد ۱۳۹۷
حمیدرضا ترقی معتقد است طرح مسائل حاشیهای که این روزها از سوی مقامات دولتی و فعالان سیاسی اصلاحطلب صورت میپذیرد، تنها به دلیل «ناکارآمدی» دولت است و دولت باید درصدد جبران ضعف ها باشد.
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، طی ماههای اخیر که شاخصهای اقتصادی کلان کشور با نوسانات گستردهای روبهرو شده و هزینههای زندگی مردم افزایش یافته است، جریان طرفدار دولت- درون دولت یا بدنه اجتماعی آن- سعی داشتهاند به نوعی منشأ این نابسامانیها را خارج از دولت نشان دهند و با دستاویز قرار دادن مسائلی چون کافی نبودن اختیارات رئیسجمهور، انتقادات گسترده جریانهای مخالف، عدم حمایت رهبری از دولت و... کمی از فشار افکار عمومی بکاهند. اما حمیدرضا ترقی معتقد است طرح مسائل حاشیهای که این روزها از سوی مقامات دولتی و فعالان سیاسی اصلاحطلب صورت میپذیرد، تنها به دلیل «ناکارآمدی» دولت است و دولت باید درصدد جبران ضعف ها ی خودباشد.
اخیرا حجتالاسلام انصاری در گفتوگویی با روزنامه «ایران» اظهار داشته است که دولت به دلیل دارا نبودن اختیارات کافی نمیتواند بهخوبی از پس وظایف خود برآید و از سوی دیگر عدم ارتباط اصلاحطلبان با رهبری موجب شده است تا نتوان از ظرفیت این جریان (بهخصوص ظرفیتهای رئیس دولت اصلاحات در عرصه بینالمللی) برای حل مسائل با مشکلاتی مواجه شد. همچنین به نظر ایشان نقد منتقدان بر قوه مجریه نیز درنهایت به تضعیف حاکمیت میانجامد.
در وهله نخست به نظر شما آیا در شرایط کنونی رابطه جریان اصلاحطلب با رهبری نظام قطع شده است؟
اولا باید در نظر داشت که این سخنان دارای تناقض است؛ ایشان از یک طرف اظهار داشتهاند که رابطه اصلاحطلبان با رهبری قطع است و از طرف دیگر معتقدند اگر دولتی که تحت حمایت اصلاحطلبان است نقد شود، نقد حاکمیت است! اگر رابطه اصلاحطلبان با حاکمیت واقعا قطع است دیگر ارتباطی که ایشان بین دولت و حاکمیت برقرار میکنند بر چه مبنایی است؟!
نکته دیگری که نباید آن را از قلم انداخت نیز از این قرار است که رابطه رهبری نظام با همه جریانهای سیاسی، رابطهای کاملا تعریف شده است و در مورد سران فتنه هم ایشان بر راه واقعی بازگشت آنها به جامعه و فضای سیاسی تاکید کردهاند.
به هر حال کسانی که در زمان انتخابات سال 88 یک شعار دروغ را در جامعه رواج دادند و بر اساس آن شعار مردم را به سطح خیابانها کشاندند و مدتها آسیب فراوانی را به ملت وارد کردند و پای بیگانگان را به امور داخلی کشور باز کردند، در حداقلیترین حالت به خاطر این خسارتها باید از ملت عذرخواهی کنند. همچنین این افراد باید از رهبری نظام هم عذرخواهی کنند، چراکه وساطت و نصایح ایشان را هم نپذیرفتند و فصلالخطاب رهبری را زیر سوال بردند، پس عذرخواهی از پیشگاه ملت حداقلیترین کاری است که باید انجام دهند.
این جریان تاکنون چندین نوبت موضوع آشتی ملی را مطرح کرده و مقام معظم رهبری هم بارها پاسخ دادهاند کسی که با ملت قهر کرده است خودش باید پا پیش بگذارد و با آنان آشتی کند. اگر یک نفر از یک جریان رابطهای با رهبری ندارد، پس کل آن جریان رابطهای با رهبری ندارد، سخن درستی به نظر نمیرسد.
رهبری در کشور ما وابسته به هیچ جریانی نیست و کاملا پدرانه بر رفتار همه جریانها نظارت دارند. ضمن آنکه ملاک و معیار ایشان برای دوری یا نزدیکی از جریانها کاملا مشخص است؛ شاخصهایی که ایشان برای انقلابیگری، دفاع از نظام، خودی و غیرخودی و... مشخص کردهاند نشاندهنده آن است که معیار دوری یا نزدیکی به رهبری همین شاخصهاست نه صرف حضور در یک جریان سیاسی.
به نظر شما چرا از سوی یک جریان سیاسی اینگونه القا میشود که گویی مشکلات فعلی از قصور و تقصیر قوه مجریه صورت نمیگیرد، بلکه جریانهایی خارج از دولت کارشکنی یا کوتاهی میکنند! این سخن تا چه میزان با واقعیتهای موجود در سیاست در کشور ما قابل انطباق است؟!
نظام سیاسی ما به هر حال دارای سه قوه مستقل از یکدیگر است و ساختار حکومتی آن به ترتیبی نیست که مانند برخی کشورها ازجمله ایالات متحده، رئیسجمهور بر همه قوا تسلط داشته باشد و بتواند حتی مجلس را هم منحل کند.
اصولا ساختار قانون اساسی ما به نحوی است که هر قوه مسئولیت و اختیارات مشخصشده خودش را دارد؛ برخی قوا بر قوه دیگر نظارت دارند و برخی دیگر نیز مکلف به اجرای قوانینی است که در قوه دیگری به تصویب میرسد. بنابراین هر کدام از قوا باید وظیفه و حدود خود را بهدرستی بداند و بر همان اساس عمل کند.
متاسفانه جریان اصلاحات هر زمان که به قدرت رسیده به دلیل ضعف در کارآمدی همواره سعی داشته است تا بگوید یا نمیگذارند ما کار کنیم یا نمیتوانیم کار کنیم یا اختیارات کافی نداریم و باید فراتر از قانون به ما اختیار بدهند.
برای مثال در زمان دولت اصلاحات لوایح دوقلو را تقدیم مجلس کردند تا اختیارات رئیسجمهور را افزایش دهند و در زمان دولت سازندگی نیز سعی داشتند که اختیارات کاملتری را در حوزه قوه مجریه مطرح سازند و حتی میخواستند ریاستجمهوری را مادامالعمری کنند!
این موارد اصولا ناشی از ناتوانی این جریان در حل مشکلات کشور است و پاسخی برای ملت ندارند که منجر به چنین موضعگیریهایی میشود تا مشکلات را بر گردن دیگران بیندازند.
قاعدتا کسی که در انتخابات شرکت میکند باید از ساختار سیاسی و چند و چون آن باخبر باشد و اگر بدون اطلاع از ساختار وارد این عرصه شود کار بیهودهای انجام داده است. اگر هم میداند و نمیتواند در آن چارچوب عمل کند، باید آن شخص برای خودش فکری کند.
اینکه یک جریان سیاسی هر زمان که نتوانست مشکلات را حل کند به چنین دلایلی متوسل میشود، نقطه ضعف بزرگ جریان اصلاحطلب است.
آیا امروز و در شرایط فعلی رابطه سران اصلاحات با حاکمیت و رهبری نظام قطع است یا این هم دستاویزی برای موارد مطرح شده است؟
مرز رهبری با فتنه و جریانی است که قانون اساسی را زیر پا گذاشتهاند اما با اصلاحطلبانی که در چارچوب قانون اساسی عمل میکنند و سیاستهای کلی را قبول دارند، هیچمشکلی وجود ندارد.
امروز بزرگان این جریان رفت و آمدهای خود را دارند و حتی در مجالس و روضههای دفتر رهبری نیز حضور پیدا میکنند. همین موضوع نشان میدهد که رهبری با این جریان مشکلی ندارد بلکه مشکل با آن افرادی است که اصلاحات را در خارج از چارچوب قانون اساسی دنبال میکنند و اصلا به آن اعتقادی ندارند. |