ترس غرب ازابطال لیبرال دموکراسی
شرحی برحدیث ولایت حمیدرضا ترقی
مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، این نظام، پیشرفت بکند، رونق بگیرد، جلوه کند در دنیا، منطق لیبرالدموکراسی دنیای غرب باطل خواهد شد.مقام معظم رهبری امام خامنه ای۱۴۰۱/۰۸/۲۸
لیبرال دموکراسی از دیدگاه امام و رهبری
• امروز دنیای غرب در بنبست فکری و بنبست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد۱۴۰۱/۰۶/۱۲
• لذا یکی از شعارهای اصولی امام شعار «نه شرقی، نه غربی» بود؛ نه کمونیسم، نه لیبرالیسم؛ نه آن نظام سرمایهداری در اقتصاد و آن آزادیهای بیبندوبار و بیبرنامه در غرب، نه آن اختناق و استبدادی که در نظامهای شرقی وجود داشت؛ هیچ کدام از این دو را امام قبول نداشت؛۱۴۰۱/۰۳/۱۴
• امروز منطق لیبرالدموکراسى - این منطق و نظام فکرى که امروز کشورهاى غربى بر اساس آن دارند هدایت و اداره میشوند - از کمترین ارزش اخلاقى برخوردار نیست. هیچ ارزش اخلاقى در آن وجود ندارد، احساس انسانیت در آن وجود ندارد؛ نسبت به کشتار انسانها و نسبت به کشتار مردم بىدفاع هیچ حساسیتى که ندارند هیچ، از ظالم و مرتکب جنایت دلخراش و جنایتهاى بزرگ - مثل آنچه امروز در غزه دارد میگذرد - دفاع و حمایت هم میکنند. ۱۳۹۳/۰۵/۰۱
• اینک موجودیت قطب سرمایهداری و الگوی لیبرال دموکراسی غرب، حتّی در خود اروپا و آمریکا نیز با خطر اضمحلال روبهرو شده و در شرائطی شبیه شرائط بلوک شرق کمونیستی در دهه ۸۰ میلادی قرار گرفتهاند. فروپاشی اخلاقی و اجتماعی، بحرانهای بیسابقهی اقتصادی، شکستهای بزرگ نظامی در عراق و افغانستان و لبنان و غزه، سقوط یا تزلزل اکثر دیکتاتورهای وابسته و دستنشاندهی آنان در کشورهای مسلمان و عربی و بویژه از دست دادن مصر، به خطر افتادن رژیم صهیونیستی از شمال و غرب و از درون به نحوی بیسابقه، افشاء شدن ماهیت وابستهی سازمانهای بینالمللی و برخوردهای گزینشی و سیاسی با مسئلهی دموکراسی و حقوق ب شر، تناقضگوئی و پریشانگوئی در موضعگیری دوگانه در برابر مسائل لیبی، مصر، بحرین، یمن و ... ۱۳۹۰/۱۱/۱۴
• امروز در خود آمریکا، در خود کشورهای غربی، در خود نظام سرمایهداری و به اصطلاح لیبرالدموکراسی - که هم «لیبرال»اش دروغ است، هم «دموکراسی»اش دروغ است - اینها شکستخوردهاند. امروز مردم آمریکا در سرتاسر ایالات آمریکا، و مردم در هشتاد کشور جهان علیه این نظام ایستادگی کردند. ۱۳۹۰/۰۸/۱۱
• امروز خلأ بزرگ دنیای لیبرال دموکراسی غرب همین است. کارخانهها را زیاد کردند، چرخهای گردنده را زیاد کردند، دامنهی علم را گسترش دادند؛ اما عدالت اجتماعی را نتوانستند تأمین کنند. اخلاق انسانی به انحطاط کشیده شده؛ این حرفی نیست که من اینجا بگویم. مگر میشود در یک تریبون و منبر جهانی، که امروز این حرفها در دنیا منعکس میشود، چیزی برخلاف آنچه که احساس مردم آن کشورهاست، بر زبان آورد؛ حرفی است که خودشان میزنند.
• امروز بحران اخلاقی گریبانگیر لیبرال دموکراسی غرب است. امروز بحران جنسی، بحران اقتصادی، بحران اخلاقی، بحران خانوادگی، گرفتاریهای همان کشورهائی است که از لحاظ علمی چشم تاریخ را خیره کردند از پیشرفتهای خودشان. ۱۳۸۶/۱۰/۱۲
• ساخت استبدادی و دیکتاتوری به شکل بسیار مدرن و پیشرفته، امروز در بسیاری از کشورهای غربی و در رأس آنها در امریکا مستقر و حاکم است. آنجا مردم به معنای انسانهای صاحب اختیار و صاحب اراده، نقشی در بر سر کارآوردن حکومتها ندارند؛ پول است و زورِ صاحبان سرمایه و زرسالاران است که همه چیز را تعیین میکند و همه چیز را در مجرای دلخواه خود به حرکت میاندازد.نظام جمهوری اسلامی، آن دمکراسی مبتنی بر مبانی غلط غربی را رد میکند. ۱۳۸۶/۰۳/۱۴
• امروز لیبرال دمکراسیِ غرب خودش را با کارهای امریکا مفتضح کرده است؛ اروپا هم همینطور است و آنها هم شنیدن حرفی را که برخلاف منافع ملیشان باشد، تحمل نمیکنند؛ روسری دختران مسلمان را نمیتوانند تحمل کنند؛ امنیت شهروندانشان را به جُرم مسلمان بودن، به جُرم رنگینپوست بودن، نمیتوانند تأمین کنند؛ این لیبرال دمکراسی غرب است. همینهایی که ادعا میکردند همهی دنیا مال ماست؛ ماییم که باید فکر اساسی و ایدئولوژی جهانی را به مردم دنیا بدهیم ۱۳۸۴/۱۰/۱۹
• امروز در کشورهایی که نظام لیبرال دمکراسی جاافتاده است- مثل دمکراسیهای اروپا و امریکا- دمکراسی به معنای واقعی کلمه وجود ندارد؛ درعینحال دم از دمکراسی میزنند و برای این دمکراسی به عراق و افغانستان هم لشکرکشی میکنند! اینقدر اینها پُررویند. اینها دارند سر بشریت کلاه میگذارند. ۱۳۸۳/۰۴/۱۷
• در بسیاری از كشورهایی كه پرچم دیكتاتوری ندارند، بلكه پرچم آزادی و لیبرالیزم و تكیه به رای مردم دارند، باطن كار همان دیكتاتوری و تسلط بر ارادههای مردم است.۱۳۸۲/۰۷/۲۲
• با منطق لیبرالدموکراسی، غربیها توانستند حدود سه قرن همهی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانهی ایجاد دموکراسی و به بهانههایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. هند را اینها بیچاره کردند؛ شما این کتاب نهرو ــ نگاهی به تاریخ جهان ــ را اگر بخوانید درست توجّه میکنید که چه اتّفاقی افتاده؛ و خیلی کشورهای دیگر؛ چین را، جاهای دیگر را [بیچاره کردند]. حالا ایران، استعمارِ مستقیمِ به آن صورت نشد، امّا اینجا هم هر چه توانستند کردند، با منطق لیبرالدموکراسی؛ یعنی گفتند آزادی و دموکراسی، آزادی و مردمی؛ با این عنوان، کشورها را تسخیر کردند؛ هم علیه آزادی، هم علیه مردمی بودن کشورها، هر چه توانستند کردند.
یک نمونهاش جلوی چشم شما همین افغانستان است. ۲۱ سال قبل از این آمدند افغانستان برای اینکه دولتی را که ادّعا میکردند مردمی نیست و آزادی در آن نیست، شکست بدهند؛ آمریکاییها آمدند بیست سال در افغانستان جنایت کردند، انواع و اقسام جنایتها را انجام دادند، هر چه توانستند دزدیدند، بردند، خوردند، کشتند، نابود کردند، خانوادهها را از بین بردند، اخلاقها را خراب کردند، بعد از بیست سال همان حکومتی که علیه او وارد شده بودند آمد سرِ کار، افغانستان را دادند به او، با این فضاحت خارج شدند! این یک نمونهای است که امروز جلوی چشم شما جوانها است.
منطق واصول و مبانی لیبرال دموکراسی
الف)-گذشته
1-تأمین آزادی بیان؛ 2-تفکیک قوا و وجود پارلمان؛ 3- دولت حداقلی و4- استقلال حوزه خصوصی ؛ 5- تنها معیار منفعت عمومی، انتخاب آزادانه افراد باشد نه صلاحدید اهل فن یا دیگران.
ب)- حال
ليبرالدموکراسياي که امروز در غرب رايج است، خود آنها را بيچاره کرده؛ شکافهاي اجتماعي، نبود عدالت اجتماعي، نابود شدن خانواده، فساد اخلاقي فراگير و همهگير، فردگراييهاي افراطي و شديد؛ خود آنها بيچاره شدهاند.
فرانسيس فوکوياما نظريهپرداز دو رگه ژاپني- آمريکايي که از مدافعان سرسخت ليبرال دموکراسي بودبه باطل بودن ادعاهايش واقف شده و معترف است.
بحرانهای نابود کننده ی لیبرال دمکراسی غرب
1. فردگراييهاي افراطي و ناامني حاصل از آن
افزايش روز به روز آمار قتل و جنايت و تجاوز و دزدي و غارت در کشورهاي اروپايي و آمريکا است که گزارش آن توسط رسانه هاي غربي اعلام شده است.
حدود 40 درصد از افراد در آمريکا قبل از اينکه 18 ساله شوند مورد تجاوز قرار مي گيرند. از 215 هزار مورد آزار جنسي در اروپا ، 64 هزار مورد در انگلستان و ولز اتفاق افتاده است.
2. بي معنايي منافع عمومي
در ليبرال دموکراسي، منافع عمومي معناي مشخص و هويت مستقلي ندارد. فرد گرايي و منفعت گرايي آنقدر ارزشمند است که منافع جمعي و منافع عمومي بايد در برابر آن ذبح گردد.
3. نابرابري نهادينه شده
جان رالز - فيلسوف سياسي آمريکا معتقد است که در نظام ليبرال دموکراسي، نابرابري اقتصادي و اجتماعي وجود دارد. حذف اين نابرابري براي نظامهاي ليبرال دموکراسي، نه ممکن است و نه مطلوب. زيرا پيروان اين نظام ايمان دارند که نابرابري باعث ايجاد رقابت و آن هم، به افزايش قدرت و ازدياد ثروت ميانجامد،
4. تعارض آزادي و برابري
تعارض بين آزادي و برابري، يکي از مهم ترين تعارض هايي است که در فلسفه سياسي غرب و در انديشه و نظام ليبرال دموکراسي وجود دارد؛ يعني اگر همه مردم با هم برابر باشند، آزادي آن ها به خطر مي افتد، زيرا ايجاد برابري محتاج مداخله دولت در زندگي شخصي افراد و سلب آزادي از آنان است در اين ميان آنچه عملا در غرب ذبح شده هم آزادي و هم عدالت و برابري است! حاکميت سرمايه داري عدالت را به اسارت برده و رشد اباحيگري و افول اخلاق و فردگرايي منفعتطلبانه افراطي، آزادي را در محاق قرار داده است!
5. حاکميت سرمايه و سرمايهسالاري
در نظام ليبرال دمکراسي، آنچه حاکميت واقعي دارد، سرمايهداران و منافع آنهاست نه حاکميت عدالت اجتماعي و تلاش براي تأمين زندگي محرومان. سرمايه سالاري برجامعه سايه افکنده و انتخابات، تنها پروسه اي براي مشروعيت دادن به هواپرستي جمعي و سود جويي سرمايه داران به شمار مي رود.
6. سيطره رسانهها و مديريت افکار عمومي
در ليبرال دموکراسي که مدعي حاکميت خواست اکثريت است، اين رسانه ها هستند که اذهان را مديريت کرده و ذائقه ها را کنترل ميکنند و آراء را ميسازند! در پس رسانه ها نيز بنگاههاي اقتصادي و سرمايه داران صهيونيستي قرار دارند که خواست و مطالبات خود را در اذهان عمومي حقنه ميکنند!
7. زوال معنويت و اخلاق و بحران معنا
در ليبرال دموکراسي غربي، جايي براي معنويت و اخلاق وجود ندارد و از بسياري مفاهيم اخلاقي اعتبارزدايي شده است .در اين تفکر ديگر نهادهاي اخلاقي همچون «نهاد خانواده» معناي خود را از دست داده و رو به افول و فروپاشي است. انواع و اقسام انحرافات اخلاقي محصول اين روند است.
اما مهمترين چالش برآمده از اين سير انحطاط بحران هويت و معنا است. امروز انسان غربي غرق در شهوت و فرديت معنا و فلسفه اي جز لذت براي زندگي خود نمييند که آن هم با ارضاي شهوات حيواني خيلي زود به پايان خود رسيده است. در چنين شرايطي رو آوردن به مکاتب پوچ گرايانه يا عرفان هاي دروغين و غفت زا، و در نهايت روي آوردن به خودکشي روز به روز در غرب و بالاخص در ميان جوانان و بالاخص اقشار تحصيلکرده در حال افزايش است.
مشکل استکبار جهانی با ایران اسلامی
مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، این نظام، پیشرفت بکند، رونق بگیرد، جلوه کند در دنیا، منطق لیبرالدموکراسی دنیای غرب باطل خواهد شد اگر یک حکومتی و یک نظامی در دنیا به وجود بیاید که منطق لیبرالدموکراسی را رد کند و با یک منطق واقعی به مردم کشورش هویّت بدهد، آنها را زنده کند، آنها را بیدار کند، آنها را قوی کند و در مقابل لیبرالدموکراسی بِایستد، این، منطقِ لیبرالدموکراسی را ابطال میکند؛ و این، جمهوری اسلامی است. لیبرالدموکراسی بر پایهی نفیِ دین بنا شده بود، و جمهوری اسلامی بر پایهی دین بنا شده؛ آنها ادّعای مردمی بودن کردند، و جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یک نظام مردمی است.
البتّه پیدا است که در تبلیغاتشان و در تلویزیونهایشان انکار میکنند، امّا قبول دارند، خودشان میدانند. این هم که میبینید اینجا یک عدّهای میگویند آزادی نیست، مردمی نیست، و مانند این حرفها، به دهن آنها نگاه میکنند؛ وَالّا دلیلِ بودنِ آزادی این است که خود اینها دارند همین حرفها را علیه نظام میزنند، و کسی هم به آنها کار ندارد. دلیل مردمی بودن این است که از بعد از رحلت امام تا امروز، این دولتهایی که سر کار آمدند، هیچ دو دولتی از لحاظ فکری شبیه هم نبودند. یک دولت آمده، دولت بعدی با یک تفکّر دیگری سرِ کار آمده؛ خب پیدا است که آزادی فکری است. مردم آزادند، انتخاب میکنند؛ یک وقت این را انتخاب میکنند، یک وقت آن را انتخاب میکنند.
پس مشکل غرب و استکبار با جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی دارد پیشرفت میکند، دارد رونق میگیرد، و این پیشرفت را همهی دنیا دارند میبینند و به آن اعتراف میکنند، و این برای غرب غیر قابل تحمّل است؛ این را حاضر نیست تحمّل کند؛ مشکل اینجا است.
اگر ما پیشرفت نمیکردیم، اگر ما حضور قدرتمند در منطقه از خودمان نشان نمیدادیم، اگر ما در مقابل آمریکا و استکبار صدایمان میلرزید، حاضر بودیم زورگویی آنها و قلدری آنها را قبول بکنیم، این فشارها کمتر میشد. البتّه میآمدند تسلّط پیدا میکردند، امّا دیگر تحریم و این فشارها و این چالشهای این جوری کم میشد.
پس چالش اساسی برای امروز ما در کشور، چالش پیشرفت و ارتجاع؛ چون توقّف عقب رفتن است و هر کسی که توقّف کند در واقع دارد عقب میرود؛ چون دنیا در حال حرکت به جلو است، اگر شما ایستادید، عقب میمانید. مسئله این است: ما داریم پیشرفت میکنیم، دنبال پیشرفتیم، میخواهند این نباشد. |