لزوم تحول درشیوه های حکمرانی
شرحی برحدیث ولایت حمیدرضا ترقی
مقصود ما از تحوّل، ایجاد یک حرکت جهشی و جهادی است در همهی بخشهای اداری کشور و بخشهای حکمرانی کشور و همچنین در بخشهایی از سبک زندگی عمومی و به طور خلاصه، حفظ و تقویت اصول و خطوط اساسی انقلاب و نوآوری در شیوهها و روشها و کارکردها.است. مقام معظم رهبری1400/02/21
مقصود از تحول:
حفظ و تقویت اصول و خطوط اساسی انقلاب و نوآوری در شیوهها و روشها و کارکردها.(امام خامنه ای )
بنابراین منظور رهبر انقلاب از تحول در اصول و خظوط اساسی انقلاب نیست بلکه حفظ آن خطوط واصول است وصرفا تحول در شیوه ها و روشها و کارکردهاست
1- تحوّل منطق داشته باشد.: حَوِّل حالَنا اِلیٰ اَحسَنِ الحال؛ تحوّل بایستی ما را به وضع اَحسن برساند، به وضع بهتر برساند.
2- تغییر؛ تحوّل محسوب نمی شود چون تغییر به کجا مشخّص نیست. صِرف تغییر یک ارزش محسوب نمیشود؛ تغییر به سمت بهتر شدن ارزش است، تحوّل به سمت سطحِ بالا رفتن ارزش است وَالّا مطلق تحوّل نه.
3- احسنالحال به نظر ما همان تقویت خطوط اصلی انقلاب و روان شدن حرکت به سمت آرمانها است؛ یعنی آرمانهای انقلاب مثل عدالت، مثل استقلال، مثل اسلامی شدن جامعه، اینها آرمانهای بزرگ و اساسی است؛ باید حرکت به سمت این آرمانها آسان بشود و روان بشود.
4- موانع و دشواریهای این حرکت تحوّلی راباید برطرف کرد
"نه "به ،تحول ارتجاعی
بعضیها که گرایشهای بیشتر غربی و میل به شیوههای غربی و مفاهیم غربی دارند، بحث از تحوّل میکنند، منتها آن تحوّلی که مورد نظر آنها است، تحوّل در اصلِ انقلاب است؛ یعنی در واقع به یک معنا ارتجاع؛ یعنی تحوّل آنها به معنای ارتجاع است؛ برگشت به عقب. (امام خامنه ای)
تحوّل در اصل انقلاب، معنای مورد نظر غربگرایان از تحوّل
در داخل کشور هم بعضیها که گرایشهای بیشتر غربی و میل به شیوههای غربی و مفاهیم غربی دارند، بحث از تحوّل میکنند، منتها آن تحوّلی که مورد نظر آنها است، تحوّل در اصلِ انقلاب است؛ یعنی در واقع به یک معنا ارتجاع؛ یعنی تحوّل آنها به معنای ارتجاع است؛ برگشت به عقب. مفاهیم انقلابی را میخواهند نفی کنند.
تحول مورد نظر آنها ؛تحریک و تحریص به عادّیسازی، نزدیک شدن کشور و انقلاب به هنجارِهای جهانی ونزدیک شدن به هنجارهای نظام سلطه است.
اینها تعامل با غرب و مذاکره وکنار آمدن با کدخدا را بعنوان تحول درساختار سیاسی کشور دنبال میکنند، غرب را بزک میکنند و جنایات و مظالم وبی بندوباریها و فجایع درونی آنرامخفی کرده و از مردم میپوشانند.
استکبار ستیزی انقلاب را کم رنگ وحمایت از مظلومان را درسیاست خارجی مانع میشوند چراکه موجب عصبانیت قدرتهای سلطه گر میشود .
دربرابر جنایات ددمنشی اسرائیل ساکتند و از مسلح شدن مظلومان فلسطین به سلاح دفاع موشکی ناراضی !
شعار نه غزه نه لبنان میدهند وجانشان را فدای اسرائیل و آمریکا میکنند .
اینان حاضرند برای این نوع تحول ؛ آمریکا بر تحریمهایش علیه ملت ایران بیافزاید ودرعین حال خودرا دلسوز مردم میدانند .
اینان وجود مردان میدان رزم را مانع دیپلماسی تسلیم و ذلت وانفعال دربرابر غرب میدانند و از شهادت سردار سلیمانی ها خشنود .
نیاز و ضرورت ایجاد تحوّل
1- در کنار پیشرفتهای کشور و موفّقیّتهای کشور که زیاد است ما در جاهایی عقبماندگی داریم و مشکلات مزمنشده داریم که این مشکلات بایستی حل بشود. در حوزهی اقتصاد، در حوزهی عدالت، به طور جدّی مشکل داریم؛ در زمینهی آسیبهای اجتماعی مشکلات اساسی داریم که بعضی از اینها حقیقتاً به صورت بیماری مزمن هم درآمده و نیاز به راهحلهای جدّی دارد؛
2- این عقبماندگیها ناشی از غفلتهای ما است -یعنی در طول زمان، در طول این دهها سال، در مواردی غفلتهایی انجام گرفته- بعضی از غرضورزیها هم موجب زاویهدار شدن با خطّ انقلاب و تدریجاً پشت کردن به انقلاب شده و بنابراین این وضعیّت ایجاب میکند که ما به فکر یک حرکت تحوّلی باشیم.
3- بر اثر همین غفلتهای ما، بسیاری از ظرفیّتها معطّل مانده. ظرفیّتهای بسیاری در کشور وجود دارد، فرصتهای به معنای حقیقی کلمه فراوان بلکه بیشمار در کشور هست که اینها بدون استفاده مانده و این مایهی خسارت برای منافع ملّی است.
4-این مشکلات را با یک حرکت عادّی که در کار ادارهی حکمرانی کشور هست نمیشود، برطرف کرد ویک حرکت فوقالعاده لازم است، یک حرکت جهشی لازم است، یک حرکت ابتکاری لازم است. باید نوآوری وجود داشته باشد و این کار باید انجام بگیرد. این جزو مسلّماتِ این دورهی از انقلاب است برای گام دوّم.
لزوم ایجاد تحوّل در حوزههای حکمرانی ومدیریّت کشور
این تحول هم در بخشهای گوناگون حکمرانی و بخشهای مدیریّتی کشور مانند زمینههای:
1- شیوه مدیریت اقتصادی کشور
2- شیوه مدیریت در زمینههای مسائل اجتماعی،
3- شیوه مدیریت در زمینهی مسائل فکری،وفرهنگی
4- شیوه حکمرانی اداری و دیوانسالاریهای زائد و مقرّرات غیر مفید و گاهی مضر
5- تغببر شرایط وپیچیدگیها ی حکمرانی نسبت به اول انقلاب .
مشخّص است کمکاریهایی وجود دارد و رفت و برگشتهای اداری، کاغذبازیها و دیوانسالاریهای زائد و مقرّرات غیر مفید و گاهی مضر، مانع از تلاش است - همهی اینها حوزههای لزوم تحوّل است، در همهی اینها بایستی تحوّل به وجود بیاید.
تحول برای حفظ آرمانهای کلان نظام و روانسازی حرکت به سمت آنها
بعضی از آرمانها، آرمانهای کلان نظام جمهوری اسلامیاند، آرمانهای بلندمدّت و میانمدّت هستند و البتّه آرمانهای اساسی هستند که باید به آنها توجّه کرد؛ مثل تشکیل جامعهی اسلامی یا استقرار عدالت اجتماعی یا مسئلهی استقلال، مسئلهی آزادی و مانند اینها؛ اینها آن آرمانهای اساسی است. بعضی از این آرمانها در سطوح خُردتری هستند و در واقع اجزای تشکیل آن آرمانهای سطح بالا محسوب میشوند؛ مثل مثلاً فرض کنید پیشرفت علمی؛ یک آرمان است -یکی از آرمانهای ما قطعاً پیشرفت علمی است- منتها جزئی از مجموعهای است که جامعهی اسلامی را تشکیل خواهد داد یا استقلال ما را مثلاً تشکیل خواهد داد. یا فرض کنید که اقتدار در سیاست خارجی که به معنای بیرون نگه داشتن کشور و نظام سیاسی از شبکهی اقماری قدرتهای مستکبر و نظام سلطه است -اقتدار در سیاست خارجی به این معنا است که در اوّل انقلاب در شعار «نه شرقی، نه غربی» متبلور بود که آن روز یک ابرقدرت شرقی داشتیم که نظام کمونیست و جامعهی کمونیستی دنیا بود، و یک نظام سرمایهداری؛ شعار این بود که جمهوری اسلامی بایستی خودش را از ورود در شبکهی اقماری این قدرتهای بزرگ حفظ کند و حفظ هم کرد بحمدالله- خب این هم یک آرمانی است؛ بایستی این آرمان حفظ بشود و دنبال بشود و تعقیب بشود و روزبهروز برتر بشود. یا خودکفائیِ اقتصادی که در واقع یکی از آرمانهای خُرد نسبت به آن آرمانهای عمده است.
بعضی دیگر از این آرمانهایی که دنبالش هستیم و باید دنبالش باشیم و در این تحوّل به آنها توجّه بکنیم، درواقع سیاستهایی هستند در جهت ادارهی کشور و امنیّت بخشیدن به انقلاب، و انقلاب را حفظ کردن؛ مثل نهادسازیهایی که شد: تشکیل سپاه، تشکیل جهاد سازندگی، تشکیل بسیج که اینها هم جزو سیاستهایی است که در بدنهی آن آرمانهای اساسی قرار دارند؛ یا اسلامی شدن دانشگاهها مثلاً فرض کنید؛ یا تبدیل صدا و سیما به یک دانشگاه عمومیِ آن روز چهل میلیونی، و امروز هشتاد میلیونی؛ این جزو آرمانها بوده، جزو مسائلی است که در پی آن بودهایم و باید باشیم و بایستی این آرمان را دنبال بکنیم و امثال اینها. بنابراین همین طور که ملاحظه میکنید، خطوط اصلی نظام جمهوری اسلامی که باید حفظ بشود و حرکت به سمت آنها آسانسازی و روانسازی بشود، در سطوح مختلفی قرار دارند: از تشکیل جامعهی اسلامی و آن آرمانهای برتر بگیرید تا آرمانهای میانی مثل پیشرفت علمی و امثال اینها، تا این حرکتها و سیاستهای اجرائی از این قبیل که گفته شد.
کیفیت تحولات درحکمرانی اسلامی
در نهج البلاغه حاکم، ولی امر و متصدی کارهای مردم است و مکلف به تکلیف الهی مهمی میباشد و مردم باید با همه ارزش های مادی و معنوی و آرمان هایشان مورد احترام قرار گیرند و دین و دنیای آنها با هم و در تعامل، ملاحظه شود. دیدگاه حضرت علی (ع) درباره حکومت؛ دنیامدارانه و قدرت محورانه نیست ، چرا که ایشان در خطبه ٣٠ دلیل پذیرفتن آن مسئولیت بزرگ را گرفتن حق ستمدیده از ستمگر شمرده و آن را پیمانی دانسته اند که خداوند از دانشمندان گرفته است.
نظرات و عملکرد امام علی (ع) با شش مؤلفه مطرح شده تحت عنوان حکمرانی خوب از سوی بانک جهانی نه تنها منافاتی ندارد؛ بلکه حکمرانی خوب از دیدگاه امام مؤلفه هایی را در بر میگیرد که از سوی نظریه پردازان غربی مورد غفلت واقع شده است؛
مؤلفه هایی نظیر: فرهنگ و اصلاحات فرهنگی، تأمین نیازهای اساسی مردم و فقرزدایی، شایستگی کارگزاران و ضرورت مشورت در حکمرانی. نکته ی حائز اهمیت در خصوص مؤلفه های حکمرانی از دیدگاه امام علی (ع) و بانک جهانی این است که تمامی مؤلفه های حکمرانی خوب از سوی امام علی (ع) به صورتی عملی اجرا شده است و تنها یک نظریه نیست.
به طورکلی میتوان نهج البلاغه را در برگیرنده تمام اصول و مؤلفه هایی دانست که برای حکمرانی خوب لازم است. مواردی نظیر: مردم گرایی، هشدار به ریختن خون ناحق، خودپسندی، منت گذاری، شتاب زدگی، امتیازخواهی، عفو و صلح مردم، شادی نکردن برای مجازات و شتاب نداشتن در خشم، قطع ریشه هر دشمنی، وادار نکردن اطرافیان به ستایش و تملق گویی، یکسان قرار ندادن نیکوکار و بدکار، خشکاندن ریشه هرگونه خودخواهی، چپاول گری و بی انصافی خواص و غیره است.
با این اوصاف مهمترین ثمره حکومت کوتاه امام علی (ع) احیای سنت نبوی و نشان دادن چهره حقیقی اسلام به مردم آن زمان و آینده است و آن حکومت مقدس میتواند الگوی همه حکومت های اسلامی در طول تاریخ باشد. |